به لبانت بنشان واژه ی میمانی راتا که آرام کنی سینه ی طوفانی راجز خیابانِ تو و ماه ندیدست کسیاشکِ پنهانیِ من در شبِ بارانی رالحظه ای شانه ی خود را به سرم هدیه بدهتا به مویَت بدهم شرح پریشانی رااندکی گوش به آغوشِ لبانم بسپارنوش کن از لبِ من آنچه که می دانی رابرسان پیچکِ دستانِ خودت را به تنمتا که آباد کنی این همه ویرانی راباز کن پنجره ی بسته ی آغوشت راتا تماشا کنم این جنتِ پنهانی رااگر این پیله همان فرصتِ پروانگی استنکن اندیشه ی آزادیِ زندانی راتا بگیری تب و هذیانِ قلم را ؛ یک آنبه لبانت بنشان واژه ی میمانی را بخوانید, ...ادامه مطلب
» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
تو نیم دیگر من بودی و ندانستی چه داغها که به این نیم دیگرت دادند,تو نیم دیگر من نیستی ...ادامه مطلب
یاران شنیدهام که بیابان گرفتهاندبیطاقت از ملامت خلق و جفای روزگارمن ره نمیبرم مگر آن جا که کوی دوست من سر نمینهم مگر آن جا که پای دوست گفتی هوای باغ در ایام گل خوشست ما را به در نمیرود از سر هوای دوست, ...ادامه مطلب
هرچه که میگذرد فقط درد است و بست زمان کوتاست رمانی چند سطر گویای احوال نست چه کنم این درد از ازل بوده ست درد ادمیت است از سرنوشت گذر نیست خدای...ا & یاران را بستان از درد این درد نیست که درمان مرگ ست ,از بر من سفر مکن,از من بر مصطفی رسانید سلام,از من بر مصطفي رسانيد سلام,از تو بر من تافت,وقتی رفتی از بر من,چشماتو از من برندار,دمار از من برآوردی,وقتي رفتي از بر من,ستم از کسیست بر من ...ادامه مطلب